روبان قرمز(داستان کوتاه)

چشمهایش را باز کرد...باز هم صبح...

صبحانه مختصری خورد.نگاهی به داروهایش انداخت و بدون اینکه به آنها دست بزند از آشپزخانه خارج شد...


لیستی را که دیشب تهیه کرده بود در کیفش گذاشت .لباس گرمی پوشید و روبان قرمزش را به پالتوش وصل کرد.

هوای دی ماه سرمای گزنده ای داشت.شال گردنش را محکمتر دور دهانش پیچید.

نگاهی به اطرافش کرد و وارد یک فروشگاه شد.

هرکس که به او نگاه میکرد نگاهش به روی یقه پالتویش ثابت میماند.

از این نگاه ها بیزار بود...نگاه های ترحم آمیز و نگاه های محکوم کننده.

مرتب پیش خود تکرار میکرد:چرا؟؟؟چرا من؟؟؟؟

از زمزمه های پشت سرش هم بیزار بود

-یعنی چه جوری گرفته؟

-آخی طفلکی

-اینا دیگه خوب نمیشن نه؟

-خدارو شکر تا ازشون دور باشی مبتلا نمیشی...

...

خرید هایی که کرده بود را روی پیشخوان گذاشت.

بچه ای که کنار مادرش ایستاده بود با صدای بلند گفت:

-مامان این خانومه ایدز داره؟

-هیس.ساکت.

خرید هایش را برداشت و از فروشگاه خارج شد...



انسان هایی که امروزه به این بیماری مبتلا شده اند کم نیستند.اونها احتیاجی به ترحم شما ندارند.اونها فقط میخوان باقی عمرشون رو در آرامش زندگی کنند.اونها رو به گناه نکرده محکوم نکنید در باره آنها پیش داوری نکنید.بزارید تا در کنار شما احساس امنیت و آسایش کنند.همین!



















نظرات 8 + ارسال نظر
مهتاب 1390/10/22 ساعت 23:17

ای کاش تاثیر این داستانها رومون اینطوری نباشه که الآن با خوندنش متاثر بشیم فردا صب بیدار شیم و دوباره هیچی که هیچی!!! دمت گرم به گزین کرده بودی

درسته مهتاب جون.این قشر از جامعه ما به خاطر طرز تفکر غلط ما ها خیلی تورنج و عذابن.

[ بدون نام ] 1390/10/23 ساعت 13:56

من که نفهمیدم شما دوست عزیز که اسمتم نمیزاری!!!از چی ناراحت شدی؟از خودمون؟از خودتون؟از خودشون؟؟؟چی شد بالاخره؟!!!
لطفا با ذکر نام نظر بزارید.با تشکر

امین 1390/10/23 ساعت 13:57

سلام
برام یه سوال پیش اومده نمی دونم سوال شما هم هست یا نه
ویروس ایدز خیلی آسون منتقل نمیشه
چرا باید روبان قرمزو زد که همه بدونن ایدز داری؟

علیک سلام!
والا اونقدری که من میدونم این روبان توسط 15تا از هنرمندای نیویورکی طراحی شده بود که به خاطر همین بیماری خیلی از دوستاشونو از دست داده بودن و به این ترتیب میخواستن به نوعی از مبتلایان به این بیماری حمایت کنن مثل مردم نیویورک که بعد از جنگ خلیج فارس برای حمایت از سربازایی که از دست داده بودن روبان زردی به یقه خود وصل میکردن.خلاصه!!این روبان قرمز طراحی شد و همه دنیا از این کار استقبال کردن.این تاریخجه ش بود ولی اینکه باید حتما روبان رو بزنن نمیدونم فلسفه ش چیه.شما اگه فهمیدی به مام بگو.
ممنون که به وبلاگمون سر زدین

هوالستار العیوب
سلام علیکم

تبریک بخاطر انتخاب مطلب خوب و متفاوتتون
روبان قرمز همانا و خط سرخ طرد شدن از جامعه همانا...

موید باشید
به ما هم سر بزنید
یا علی

علیک سلام!
طرد شدن از جامعه فقط یه اتفاق از 100 تا اتفاقیه که واسه اونا می افته.بعضیا به خاطر نا آگاهی شون باعث آزار این قشر جامعه میشن.بعضیا به خاطر اصول اخلاقی ای که بهشون پای بندن اونا رو طرد میکنند یه عده هم هستن به خاطر محبت بیش از حد میخوان بهشون ترحم کنن.من شخصا از ترحم کردن متنفرم چه برسه به اونا که توی یه موقعیت خاص قرار دارن.
کاشکی یاد بگیریم با اونا مثه آدمای عادی رفتار کنیم.اونا خودشون میدونن و آموزششو دیدن که چه جوری باید رعایت حال اطرافیانشونو بکنن.کاشکی ما هم یه کم رعایت حالشونو بکنیم!!!

ممنون که به وبلاگ ما سر میزنید.
چشم حتما سر میزنم

shayan 1390/10/25 ساعت 10:17 http://hooshbari89.blogsy.com

ولی به نظر منم روبان قرمز لازم نیست. آخه حالا حالا ها که منتقل نمی شه.

مگه من گفتم لازمه؟؟؟!!!!
لطفا عمق فاجعه رو ببینین.بیشتر تو این داستان میخواستم رفتار خودمون رو با یه آدم مبتلا به ایدز نشون بدم.که چه رفتارهای زشت و زننده ای داریم
برخلاف نظر شما من میگم که حق ماس بدونیم کی این بیماریو داره و کی نداره.این رفتار ماس که باید تغییر کنه.

ممنون که به وبلاگمون سرزدید.

پریا 1390/10/25 ساعت 13:02

مرسی الاله جون جالب بود دست رو موضوع خیلی مهم و حساسی گذاشتی واقعا خوبه که هر از گاهی به اتفاقاتی که تو دنیای واقعی میوفته توجه بکنیم

مرسی پریا جون!
با اجازت جمله ت رو اصلاح میکنم:
واقعا خوبه هر از گاهی از اتفاقاتی که تو دنیای واقعی می افته درس بگیریم.
مرسی که به ما سر زدی
بازم سر بزن

آی سودا 1390/11/01 ساعت 20:08

سلام الاله جون از اینکه مثل یه تلنگر یادمون اوردی نگاهمونو راجع به یه عده ای باید تغییر بدیم ممنون
ولی به امید اون روزیکه:وقتی عزیزی رو روی صندلی چرخ دار میبینیم نگاهمون بهش خیره نشه....یا وقتی کسی رو که دچار بیماری سندرم داون شده رو میبینیم با حس ترحم بیجا باعث ازارش نشیم

علیک سلام گلم!
خیلی وقت بود میخواستم این موضوعو عنوان کنم ولی جاشو پیدا نمیکردم!!!
خدارو شکر که ایده اش اومد تو ذهنم بالاخره گفتم:بابا اینام آدمن. میخوان زندگی کنن ما نمیزاریم!!!
آره عزیزم.این سوء رفتاری که تو این داستان بود مختص آدمای ایدزی نبود بلکه هر کسی که نقصی داره تو جامعه ما انگشتنما میشه.
مرسی از توجهت!

دوستی 1390/11/07 ساعت 00:19

متن خوبی بودالمیرا جان.
کاش همه ماآدمایادبگیریم که بانهایت محبت کنار هم نوعان خود
زندگی کنیم وهیچ وقت به خودمون جسارت قضاوت وپیش داوری راجع به دیگران روندیم

ممنون دوست عزیزم که به اصل ماجرا اشاره کردی!!
همون چیزی که من میخواستم تو داستان نشون بدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد