مشق شب....

بنویس بابا مثل هر شب نان ندارد
سارا به سین سفره مان ایمان ندارد

بعد از همان تصمیم کبری ابرها هم
با سیل می بارد و باران ندارد

بابا انار و سیب و نان را می نویسد
حتی برای خوردنش دندان ندارد

انگار بابا همکلاس اولی هاست
هی می نویسد این ندارد آن ندارد

بنویس کی آن مرد در باران می آید ؟ 

این انتظار خیسمان پایان ندارد؟

ایمان برادر گوش کن نقطه سر خط
بنویس بابا مثل هرشب نان ندارد

نظرات 21 + ارسال نظر
مهدی 1391/04/12 ساعت 13:03 http://mahdir70.blogfa.com

قشنگ بود خانم عظیمی!!!!!!وقت کردین به منم سر بزنید خوشحال میشم!!!!

خواهش می کنم
حتما سر می زنم

نرگس 1391/04/13 ساعت 13:08

شعر قشنگیه ممنون
بنویس بابا مشق شب را می نویسد
درمان بی درمانی اش پایان ندارد

سلام نرگس جون خواهش می کنم
مثل همیشه بیت های خودتم تعریفیه.

آلاله 1391/04/13 ساعت 13:08

سلام عزیزم!
خوش میگذره شیراز؟قرار شو سلام منو به حافظ برسونی...یادت نره هااا!!!
راستی شعرت هم زیبا بود هم غم انگیز.
ممنون از اینکه تو تابستون همچنان وبلاگ رو به روز میکنی

سلام دوست من
شیراز هم خوبه یه کم گرمه ولی شبها محشر میشه حافظ هم سلام میرسونه
ممنون که به ما سر میزنی از دور به یادتم

احمدی مقدم 1391/04/13 ساعت 19:59

هوالغفار
سلام
شعر بسیار یه دست و قابل هضمی بود کلمات خوب انتخاب شدن و بزرگ نمایی و خودنماییه کلمه تویه شعر نیست که آفت خیلیا همین استفاده کردن از کلمات نا مانوس و عرب مسلکه که ارتباط با شعرو از بین میبره ...شعر حس خوبی داره و من دوسش دارم...
هم تبریک بابت نگاره زیباتون هم تبریک بابت اعیاد گذشته و عید پیش رو...
ایام تابستون به کام و طبع و قریحه ی شاعری برقرار...
یا علی موید باشید

با سلام
این شعر ی اجتماعی از غلامعلی شکوهیان است که همانطور که شما نیز اشاره کردید قابل هضم و قابل تامل است با اینکه ظاهر ساده ای دارد.

ممنون از تبریک شما اعیاد بر شما هم مبارک همراه با آرزوی موفقیت برای شما

احمدی مقدم 1391/04/14 ساعت 14:22

هوالغفار
سلام
مثله اینکه بد نوشتم بله مستحضریم که این شعر از اقای شکوهیانه بهتر بود مینوشتم انتخاب نگاره زیباتون...
من حیث المجموع کار بسیار عالی بود انشالله سروده های خودتون هم بتونه در ادبیات معاصر جایی باز کنه...
موید باشید

باسلام
باز هم از اظهار نظر شما ممنون نظر لطف شماست

نیلوفر(آبی دلان) 1391/04/14 ساعت 14:38

سلام عزیزم...ممنون که بهم سر زدی...خوشحال میشم بازم بیای....
راستی مطلبتم خیلی خیلی قشنگ بود...
موفق باشی نانازم...

سلام نیلوفر جون
خواهش میکنم تو هم موفق باشی کلم

مژگان 1391/04/14 ساعت 17:46

سلام عزیزم...
شعر قشنگی بود. اشعاری رو که معنی عمیقی داره دوست دارم. از حسن سلیقه ات ممنون.
موفق باشی

سلام دوست خوبم ممنون
امیدوارم خوشت اومده باشه
یا علی

مهتاب 1391/04/18 ساعت 00:25

سلاااااااااام، خیلی دلم براتون تنگ شده، تابستون به همتون خوش بذگره بچه ها، راستی آیسودا جون بابت شعریم که گذاشتی آوووووورین!!!!!

سلام دوست من
امیدوارم حالت خوب باشه ما هم دلمون برات تنگ شده
ایام به کام عزیزم

زهرا 1391/04/18 ساعت 12:47

شعر قشنگی بود
با اینکه ظاهر ساده ای داشت قابل تامل بود
ممنون

سلام
ممنون از نظری که دادی

هلینا 1391/04/18 ساعت 21:43 http://www.helina,blogfa,com

______¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤---------------¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤-------¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
___¤¤¤¤¤----------------------¤¤¤-¤¤¤-----------------------¤¤¤
__¤¤¤¤¤--------------سلامی به گرمی خورشید---------------¤¤¤
_ ¤¤¤-هرگز به کسی اجازه نده تا رویاهای تورا زیر سوال ببرد-¤¤¤
¤¤¤------------------------------------------------------------------------¤¤¤
¤¤¤--در سراشیبی که نامش زندکیست------------------------------¤¤¤
¤¤¤------باهمه بیگانگیها میروم------------------------------------------¤¤¤
¤¤¤----------در سکوت سرد غمگین زمان------------------------------¤¤¤
¤¤¤--------------بی هدف بی یار و تنها میروم------------------------¤¤¤
_¤¤¤----------------در سراشیبی که نامش زندگیست------------¤¤¤
__¤¤¤------------------می روم شاید که در دشت بزرگ--------¤¤¤
____¤¤¤-------------------باز یابم آنچه را گم کرده ام--------¤¤¤
______¤¤¤------------------موفق باشی-----------------¤¤¤
_________¤¤¤-----------دوستون داارم-------------¤¤¤
____________¤¤¤¤¤¤--I LOVE YOU---¤¤¤¤¤¤
_____________¤¤¤--------------------------¤¤¤
________________¤¤¤---------------¤¤¤
___________________¤¤---بای---¤¤
____________________¤¤¤¤¤¤¤
______________________¤¤¤¤
______________________¤¤¤
_______________________¤

فرزانه 1391/04/19 ساعت 10:12

سلام آی سودا جان زیبابود_مرسی
تابستون شادو خوشی روبرات آرزو میکنم عزیزم

سلام دوست خوبم
ممنون که سر زدی شمهم همین طور
موید باشی

سلام
ممنون از شعر زیبایی که قرار دادین
موفق باشین

سلام
خواهش میکنم ممنون که سر زدین
تابستون خوبی داشته باشید

ali 1391/04/25 ساعت 12:16

درود
شعر قشنگی بود به یاد شعر نان و دندان افتادم جالبه حتما بخونین
ایام به کام و بدرود

سلام
ممنون از نظری که دادید حتما میخونم
موید باشید

viona 1391/04/25 ساعت 12:40 http://sunnurse90.blogfa.com

آنقدر زمین خورده ام که بدانم
برای برخاستن
نه دستی از برون
که همتی از درون
لازم است..
حالا اما
نمی خواهم برخیزم،
می خواهم اندکی بیاسایم
فردا
برمی خیزم.
وقتی که فهمیده باشم چرا
زمین خورده ام . . . [گل]

سلام دوست من ممنون از حضور شما

آفتاب همیشه به آن گلی می تابد که سر از خاک بیرون آورده باشد
افراد موفق کارها ی متفاوت انجام نمی دهند بلکه کارهایشان را به گونه ای متفاوت انجام می دهند (کورش کبیر)..

مهسا آل طه 1391/05/05 ساعت 10:20

سلام
خیلی شعر قشنگی بود.ممنون

سلام خواهش میکنم

ali 1391/05/10 ساعت 16:23

بسیار زیبا بود...
موفق باشی

آدمک آخر دنیاست ، بخند
آدمک مرگ همینجاست ، بخند
آن خدایی که بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست ، بخند

سلام
ممنون سلامت باشید
شعر جالبی بود

رفیق 1391/05/12 ساعت 12:29

سلام چقدر وبلاگتون ادبیه. معلومه واقعا اهل شعر و شعور هستید که خیلی جای تبریک داره. راستی بین نویسندگان این وب مشاعره کننده ی خوب و قهار هم دارید؟ اهل سرودن و نوشتن هم هستید؟ اگه مطالب خودتون رو بذارید عالی میشه.

سلام
ممنون از لطف شما.اغلب دوستان من اهل شعر و ادب هستند و مشاعره کننده ی خوب هم داریم.ازشون میخوام برای مطالب بعد از اشعار خودشون هم استفاده کنند.
ممنون که سر زدید.

هم دانشگاهی 1391/05/12 ساعت 12:44

سلام وبلاگ خوب . جالبی دارید ولی اگه ممکنه از اشعار ناب و کلاسیک هم استفاده کنید . اونا هم خیلی مفاهیم عمیقی دارن.ممنون

سلام هم دانشگاهی
از نظری که دادین ممنون.
از اشعار ناب و کلاسیک هم بیشتر استفاده خواهیم کرد.

mostafa.nurse91 1391/09/11 ساعت 13:49

شعره بسیار جالبی بود من ازین شعرا که خاطراتو میپیچینون تو هم خیلی دوس دارم
سپاس

سلام
خواهش میکنم
ممنون از نظر شما

نوید 1391/12/17 ساعت 12:37 http://paramedics.blogfa.com

سلام وبلاگ خوبی دارین من یکی از طرفداران وبلاگتون شدم به وبلاگ ما هم سری بزنید.

سلام ممنون از شما
حتما سر میزنیم

..... 1392/04/16 ساعت 04:38

نیم ساعت پیش ،خدا را دیدم قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش سرفه کنان در حیاط از کنار دو
سرو
سیاه گذشت و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد ،آواز که خواند تازه فهمیدم،پدرم را با او اشتباهی گرفته ام !

با سلام
زیبا بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد