ای حافظ شیرازی...

ای حافظ شیرازی... تو کاشف هر رازی

ما طالب یک فالیم... برما نظر اندازی!

شب یلداتون پیشاپیش مبارک دوستان!


نظرات 8 + ارسال نظر
پرستاری 91 1391/09/29 ساعت 17:10

سلام منم شب یلدا رو به همه دانشجویان دانشگاهمون تبریک میگم.

فاطمه 1391/09/29 ساعت 21:40

س آلاله جونم چطوری عزیزم؟ از دوست قدیمیت خبر نمیگیری نامرد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! شب یلدات مبارک عزیزم خش به حالت پیش خونوادتی منم سال پیش شهرمون بودم ولی امسال چون دور شدم دیگه پیششون نیستم

سلام خانمی.مشتاق دیدار...
یلدای توام مبارک.از دور میبوسمت.

ay 1391/09/30 ساعت 11:30

سلام دوست عزیزم یلدای همه ی مامایی۹۰ ها و بچه های دیگه مبارک.


راستی واسه تولد من همه دعوتید طبقه ی۳سوییت۵

شب یلدا و تولدت با هم مبارک

........ 1391/10/02 ساعت 17:18

اصن انگار قراره من تو وبگردیم بچه های بجنوردو پیدا کنم.

از بچه های پرستاری ۸۷ هستم.

امیدوارم موفق باشین.وبتون قشنگه.

به خانم حسن دوست بگین دلم واسه همه بچه های کلاسشون تنگ شده. کااااااااااشششششش تموم نمی شد.

لینکتون کردم.........با اجازه

ممنون

........ 1391/10/03 ساعت 10:04

راسی شنیدم وامتونو خیلی کم کردن؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اینجوری پیش بره چن سال دیگه ی چیزیم از بچه ها میگیرن.

ی حرکتی؟کاری؟نامه ای؟

البته وضع دانشگاه میدونم چطوریه.......متاسفانه!!!!!!!!!!!

xxx 1391/10/03 ساعت 18:05

شب یلدا ۳روزه تموم شده ها.
به روز باشین دیگه.


xxx

چشم

xxx 1391/10/03 ساعت 18:43

زن عشق می کارد و کینه درو می کند...

دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر...

می تواند تنها یک همسر داشته باشد

و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی ....

برای ازدواجش ــ در هر سنی ـ اجازه ولی لازم است

و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی ...

در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ...

او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی ...

او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی....

او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد ....

او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ....

او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ...

و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛

پیر می شود و میمیرد...

و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند

چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،

زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛

گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛

سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند...

و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد...!

و این رنج است

رویا 1391/10/04 ساعت 10:37

هر که در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش میدهند!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد