دانشجویان کارشناسی مامایی دانشگاه علوم پزشکی خراسان شمالی
سلام به ماما های آیندهدانشجویان کارشناسی مامایی دانشگاه علوم پزشکی خراسان شمالی
سلام به ماما های آیندهخاطرات امتحان(1)
چهارشنبه بود. و دوباره دو امتحان دیگر در یک روز...گویا این یک هفته پر استرس(همان هفته مشهوری که هر روز امتحان داشتیم!) قصد سپری شدن نداشت!
سر جلسه حضور به هم رساندیم. آن روز قصد نمودیم جای خود را برخلاف شماره تعیین شده از سوی اموزش تعویض بنماییم تا مگر از امدادهای دوستان بهره ای نصیبمان گردد.
جای گیری در سنگر طراحی شده بدین گونه بود که: یکی از دوستان در سمت چپ و دونفر دیگر در سمت راست و یک نفر در جلو، بنده را پوشش میداد و البته بنده هم بالعکس!...
رفتار پسران دانشجو از ترم اول تا آخر دانشگاه!(طنز)
(فقط محض مزاح!...)
• ترم اول (ترم جو گیریدگی):
الو سلام مامانی. منم هوشنگ.
وای مامانی نمی دونی چقدر اینجا خوبه. دانشگاه فضای خیلی نازیه. وای خدا خوابگاه رو بگو.
وقتی فکر می کنم امشب روی تختی می خوابم که قبل از من یه عالمه از نخبه ها و دانشمندای این مملکت توش خوابیدن و جرقه اکتشافات علمی از همین مکان به سرشون زده؛ تنم مور مور میشه…
راستی اینجا تو خوابگاه یه بوی مخصوصی میاد که شبیه بوی خونه اصغر شیره ای همسایه بغلیمونه.
دانشجوهای سال های بالاتر میگن این بوی علم و دانشس!
لامصب اینقدر بوی علم و دانش توی فضا شدیده که آدم مدهوش میشه!!!
پریشب یکی از بچه ها به خاطر Over Dose از دانش رفت بخش مسمویت بیمارستان!
• ترم دوم (ترم عاشق شدگی):
آه ای مریم. ای عشق من. همه زندگی من.
می خواهم درختی شوم و بر بالای سرت سایه بیفکنم تا بر شاخسار من نغمه سرایی کنی.
می خواهمت با تمام وجود عزیزم.
همه پول و سرمایه من متعلق به توست.
بدون تو این دنیا رو نمی خوام. کی میشه این درس من تموم شه تا بیام باهات ازدواج کنم …
امروز یک ساعت پشت پنجره کلاستون بودم و داشتم رخ زیبایت را که همچون پروانه ای در کلاس می درخشیدی تماشا می کردم…
در محرم سینه ها غرق ملالی دیگر است...
خوش شانسی بزرگ...
(لازم به ذکره که بگم من اینجور خاطراتو تو چندتا وب دیگه هم میذارم اگه جایی خوندینو دیدین تکراری بود خواهش میکنم یاد آوری نکنین و به بزرگی خودتون ببخشید)
... و این است شرح یک خوش شانسی بزرگ:...
سومین روز کار آموزی کم کم داشت به انتهای خویش نزدیک میگشت...
نخیر!! مثل اینکه خبری نبود...
اما نه... ناگهان یک عدد آمپول شیک وتمیز وکشیده شده هویدا گشت!! حالا چه کسی باشد
مزرق(لغت من درآوردی اینجانب بمعنای تزریق کننده) این کیس نــــــــــاب!!
هرکسی دوست داشت این آمپول نگون بخت را به دستان خویش تزریق بنماید.تا اینکه قرعه
به نام بنده افتاد...
ادامه مطلب ...سلام
سلام به همه دوستان عــــــــــــــزیزم!!...
خوب... از قرار معلوم از شنبه کلاسهایمان شروع میشود و وقت بخور وبخواب وتنبلی نیز فرا رسیده! (توجه بفرمایید: که فرا رسیده )
و دیگر اینکه خبر ها حاکی از آنست که خوابگاه به جنب دانشگاه انتقال یافته وحتی دیگر لازم نیست برای رسیدن به سرویس کلی زجر را متحمل شویم و در انتها نیز تاکسی سرویس اختیار نماییم! (نورعلی نور)
پس اینگونه یک ساعت بیشتر به ساعات خوابمان افزوده میگردد. تنها مشکلی که باقی میمــاند این است که باید اندکی خودمان را سوق بدهیم به سمت سحرخیزی تا بطور ناگهانی اول سال دچار شوک نگردیم!
در وبلاگی خواندم که یکی از دانشجوهای اکتیو کلاس توصیه نموده بود که لطفا لپ تاپهایتان را مملو بگردانید از فیلمهای جدید و بروز!
عجب بچه هایی هستند بخدا! باید یک دوره کلاسهای تعلیم فرهنگ و ادب را نزد ما در این دانشکده بگذرانند!...(شما از این کارها نکنید!! [افعال معکوس])
در هر حال خوش آمد گویی بنده را پیشاپیش پذیرا باشیــــــــــــــد!!
و در انتها چند نکته ایمنی:
- لطفا 7-6 جفت قاشق چنگال یدک با خود بهمراه بیاورید تا از این حیث
دچار بحران نگردیم.
- از حالا به بعد ربودن دمپایی ممنوع! (با متخلفین شدیدا برخورد خواهد شد)
- از ایجاد هرگونه سر و صدا به هر دلیلی اعم از ذوق کردن بیش از حد، گرفتن نمره صفر در هر درسی، گپ و گفت با دوستان گرامی و حتی سر خوردن و به زمین خوردن خودداری فرمایید.
- سوزاندن غذا نیز به هر دلیلی ممنوع!(به دلیل رایحه کشنده غذای سانحه زده )
- - از رفت وآمد بیجا در سالن ها و راه پله ها بپرهیزید.
- - لطفا کمی هم درس بخوانید (مخاطب این نکته بیشترخودم میباشم)
- - و در پایان لامپ اضافی خاموش!
امیـــــــــــدوارم سال خوبی را آغــــــــــــاز نمایید.
موفق باشید در پناه حق
(نمیدونم چرا هر کار میکنم خطهای پستم جابجا میشه.بخاطر ظاهر نازیبای پست پوزش!)
...
در عجبم از سیب خوردنِ مان که از آن فقط ” چوبش ” باقی می ماند.
مگر این همه چــــــوب که خوردیم
از یک سیــــب…..شروع نشد !؟
عید فطر مبارکــــــــــــــــــــ!!
تقریبا یه ماه پیش اومدم و آغاز ماه رمضونو بهتون تبریک گفتم...
الانم اومدم بگم:
پیـــــــشاپیش عیـــــــــدتون مبــــــــارک!!
امیدوارم همه از این ماه عزیز فیض کافی رو برده باشن...
ماه رمضان...
دلا در روزه مهمان خدایی
طعام آسمانی را سرایی
درین مه چون در دوزخ ببندی
هزاران در ز جنتبرگشایی...
رمضــــــــــان مبــــــــــــــــــــارک
ماه من غصه چرا؟
آسمان را بنگر،که هنوز،بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست،گرم آبی و پر از مهر به ما میخندد
یا زمینی را که،دلش از سردی شبهای خزان نه شکست و نه گرفت
بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار ،دشتی از یاس سپید،زیر پاهامان ریخت
تا بگوید که هنوز،پر امنیت احساس خداست
ماه من...
غصه اگر هست بگوتا باشد
معنی خوشبختی،بودن اندوه است
این همه غصه و غم، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه،میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین،ولی از یاد مبر
پشت هر کوه بلند،سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی میخواند
که خدا هست
خدا هست
خدا هست هنوز
فصل امتحانات...
با شروع شدن فصل امتحانا استرس و شور و حال عجیبی خوابگاهها رو پر میکنه که در نوع خودش بی نظیــــــــــــره!!! تا چشم رو هم میذاریم میبینیم ترم تموم شد و ما موندیم و یه عالمه درس نخونده(البته جز عده کمی که خوب ادای تکلیف کردن و خیالشون راحته!!!) اینجاست که بعد از اندکی تامل یادمان می آید که: جیک جیک مستونت بود، فکر زمستونت بود؟!! که در اینجا زمستون استعاره از همون فصل امتحاناست. در این مرحله است که فقط باید به فکر رهیدن از افتادن بود و بس!!!
بدین منظور چندین قطعه عکس از فضای بسیار جذاب خوابگاهها در این فصل میمون و مبارک جمع آوری نموده و در وب قرار دادم.شاید دیدنشون خالی از لطف نباشه...
